«مبارزه با هوای نفس - قسمت اول »
انسان نیاز دارد که هر چند وقت یکبار، ذهن خود را مرتب کند. مانند اتفاقی که در مورد کامپیوتر میافتد که گاهی اوقات لازم است فایلهای اضافی پاک شوند و طبقهبندی درستی از اطلاعات موجود صورت بگیرد. اگر نتوانیم اطلاعات کامپیوتر را نظم داده و فهرستبندی کنیم، طبیعتاً نمیتوان درست از آنها استفاده نمود. در ذهن انسان نیز همین اتفاق میافتد. ما توصیهها و معارف دینی بسیاری را میدانیم ولی میبایست آنها را سامان دهیم.
پراکندگی آگاهیها در ذهن ما باعث میشود به جایی نرسیم. یکی از اهداف ما در این سلسله از جلسات این خواهد بود که برای دانههای تسبیح فضائل، توصیهها و معارف دینی، یک نخ پیدا کنیم. نخی که اگر نباشد، دانههای تسبیح پراکنده میشوند. باید نظام معارف و توصیههای دینی را درک کنیم.
متأسفانه بسیاری از معارف دینی بهویژه معارف اخلاقی ما نزد علاقمندان به این معارف از یک پراکندگی و بینظمی برخوردار است و اغلب کتب اخلاقی و معنوی هم این پراکندگی را برطرف نمیکنند، بلکه در برخی موارد، بر این پراکندگی میافزایند.
یکی از نتایج این تشتت و پراکندگی معارف این است که بعضیها آدم خوبی هستند ولی خودشان را آدم خوبی نمیدانند و بعضیها هم آدمهای بدی هستند ولی خودشان را آدمهای خوبی میدانند؛ چون معارفی که دارند، نظام ندارد. یعنی برای ارزیابی از خود هم نیاز به چنین نظامی داریم.
شناختن این نظام برای مناجات با خدا هم ضروری است؛ انسان هنگام مناجات و استغفار باید بداند که از چه کاستی و کمبودی باید توبه کند. انسان باید درد خود را بشناسد تا بتواند به دنبال مداوای آن باشد.
پیامبر اکرم(ص) تعبیری دربارۀ جهاد با نفس دارند که بنده از این تعبیر برای معرفی موضوع بحث استفاده میکنم. جهاد در راه خدا، کار مهم و باعظمتی است که یکی از اتفاقاتی که در آن میافتد، شهادت در راه خداست و فضای بسیار عاشقانهای هم دارد؛ اما وقتی پیامبر اکرم(ص) از چنین جهادی برگشته بودند، از فضیلت دفاع مقدس همراه با شهادت و جانبازی و ایثاری که در آن وجود داشت، تعبیر به جهاد اصغر فرمودند و بعد فرمودند حالا به سراغ جهاد اکبر برویم. پس موضوع صحبت ما، که تصور میکنم نخ تسبیح فضائل است، «جهاد با نفس» است.
این همان راهبرد اصلی در تربیت دینی است که چیستی و چگونگی آن را باید توضیح دهیم.موضوع اصلی تربیت دینی، جهاد با نفس است؛ نه موضوعاتی مانند دوری از حسادت، تکبّر، تنبلی، حرص، حسرت، صداقت داشتن، مهربان بودن و... . خط عملیاتی ما، مبارزه با تمایلات نفسانی است. میزان ارزش هر کسی به میزان اهتمامی است که در جهاد با نفس دارد. میزان آلودگی و سیاهی هر کسی هم مربوط به اشتباهاتی است که در مبارزه با نفس دارد. اگر کسی در جهاد با نفس ناموفق باشد، در بدیهایی مانند حسادت، تکبّر، حرص و...، خود را نشان میدهد. و اگر کسی در جهاد با نفس موفق باشد، مقداری از این موفقیت در نماز اول وقت، مقداری در مهربانی با دیگران، و مقداری در سایر خوبیها تجلی میکند.
در جهاد اصغر با گذشتن از جان و مال میفهمیدی که خدا چقدر تو را تحویل میگیرد، در جهاد اکبر هم وقتی که از هوای نفس میگذری، خدا بسیار بیشتر تو را تحویل میگیرد و نورانیت بیشتری نسبت به فضای جهاد اصغر بهدست میآوری.
«مبارزه با هوای نفس - قسمت دوم »
رسول خدا(ص) میفرماید: «دشمنترین دشمنان تو، نفس تو است که بین دو پهلوی تو قرار دارد؛ أبه علاوه اینکه دشمن بیرونی ما در جهاد اکبر یعنی همان شیطان رجیم، ضعیف قلمداد شده است؛ «مسلّماً مکر و حیله شیطان ضعیف است؛ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»(نساء/76) اما باید او را جدی گرفت.
هم جهاد اصغر و هم جهاد اکبر هر دو سخت هستند و جهاد در هر دو میدان به شجاعت نیاز دارد. البته شجاعتی که برای جهاد اکبر لازم است بیشتر از شجاعتی است که برای جهاد اصغر لازم است. ترس از دست دادن «لذّت»، ترس از دست دادن «آبرو»، ترس از دست دادن «فرصت»، روی شجاعت تأثیر منفی میگذارد و اینها از دشواریهای جهاد اکبر است.
حضرت امام(ره) میفرمودند بسیج مدرسۀ عشق است و بر علاقه و عشق و محبّت به خدا در دفاع مقدس و جهاد اصغر تأکید میکردند. این اهتمام به خدا و مهم شدن آخرت، در جهاد اکبر بیشتر است. کسی که در جهاد اصغر عاشق خدا میشد و گریه میکرد که خدایا من دوست دارم بیایم پیش تو،
این احساس را در جهاد اکبر بیشتر خواهد داشت.
در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است که خداوند متعال فرموده است: «خداوند عزّ و جلّ مى فرماید: به عزّت و جلال و عظمت و شکوه و بلندى جایگاهم سوگند که هیچ بنده مؤمنى در چیزى از امور دنیا خواست مرا بر خواست خودش مقدّم ندارد، مگر اینکه به او غناى نفْس بخشم و همّ و غمش را مصروف آخرت سازم؛
معمولاً در پاسخ به این سؤال که «تفاوت انسان با حیوان چیست؟» به اینکه انسان دارای عقل، آگاهی و اراده و اختیار است، اشاره میشود. اما سوال این است که این اراده، اختیار و آگاهی که به عنوان فضیلت و وجه تمایز «انسان» با «حیوان» و «فرشتهها» مطرح میشود، به چه دردی میخورند و چه فایدهای دارند؟ ما برای چه دارای آگاهی و اراده و اختیار شدهایم؟
آگاهی و اراده، دو مفهوم بسیار مشهور در حیات انسان هستند. ولی در این میان مفهوم دیگری وجود دارد که غریب مانده است و اگر این مفهوم نباشد، آگاهی و اختیار هم فایده نخواهند داشت و آن «جهاد اکبر» است.
جهاد اکبر مفهوم غریبی است که معمولاً در شناخت و معرفی انسان مورد استفاده قرار نمیگیرد. ما آگاهی و اختیار داریم که چه چیزی را انتخاب کنیم؟ آیا نسبت ما با چیزهایی که میتوانیم انتخاب کنیم، نسبت یکسانی است؟ چرا انتخاب انسان، ارزشمند میشود؟ آیا بر اساس شانس است؟
انسان، موجودی است که برای مبارزه با امیال خودش آفریده شده است و الّا اختیار، آزادی و آگاهی انسان، بیفایده خواهند بود. هویت و ذات و مبنای تعریف انسان این است که با دوست داشتنیهایش مبارزه کند.در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است که خداوند متعال فرموده است: «خداوند عزّ و جلّ مى فرماید: به عزّت و جلال و عظمت و شکوه و بلندى جایگاهم سوگند که هیچ بنده مؤمنى در چیزى از امور دنیا خواست مرا بر خواست خودش مقدّم ندارد، مگر اینکه به او غناى نفْس بخشم و همّ و غمش را مصروف آخرت سازم؛
معمولاً در پاسخ به این سؤال که «تفاوت انسان با حیوان چیست؟» به اینکه انسان دارای عقل، آگاهی و اراده و اختیار است، اشاره میشود. اما سوال این است که این اراده، اختیار و آگاهی که به عنوان فضیلت و وجه تمایز «انسان» با «حیوان» و «فرشتهها» مطرح میشود، به چه دردی میخورند و چه فایدهای دارند؟ ما برای چه دارای آگاهی و اراده و اختیار شدهایم؟
آگاهی و اراده، دو مفهوم بسیار مشهور در حیات انسان هستند. ولی در این میان مفهوم دیگری وجود دارد که غریب مانده است و اگر این مفهوم نباشد، آگاهی و اختیار هم فایده نخواهند داشت و آن «جهاد اکبر» است.
جهاد اکبر مفهوم غریبی است که معمولاً در شناخت و معرفی انسان مورد استفاده قرار نمیگیرد. ما آگاهی و اختیار داریم که چه چیزی را انتخاب کنیم؟ آیا نسبت ما با چیزهایی که میتوانیم انتخاب کنیم، نسبت یکسانی است؟ چرا انتخاب انسان، ارزشمند میشود؟ آیا بر اساس شانس است؟
انسان، موجودی است که برای مبارزه با امیال خودش آفریده شده است و الّا اختیار، آزادی و آگاهی انسان، بیفایده خواهند بود. هویت و ذات و مبنای تعریف انسان این است که با دوست داشتنیهایش مبارزه کند.
ادامه دارد ..............
«مبارزه با هوای نفس - قسمت سوم»
اگر انسان به هیچکدام از انتخابهای ممکن، تمایل نداشته باشد، اختیار و آزادی او بیمعنا خواهد بود. اگر انسان به یکی از انتخابهای ممکن، علاقه داشته باشد و به طرف مقابل آن اصلاً علاقه نداشته باشد، باز هم اختیار بیمعنا است. آگاهی و اختیار انسان وقتی معنادار میشود که شما به هر دو طرفِ یک انتخاب تمایل داشته باشید، در چنین انتخابی است که شرافت انسانی معنا پیدا میکند. در واقع انسان معمولاً از بین چند تمایلِ خودش، یکی را انتخاب میکند.
سؤال دیگر این است که این چند تمایل انسان نسبت به یکدیگر چگونه باشند تا اختیار معنی پیدا کند؟ اگر دو یا چند تمایل دارای میل یکسان از طرف ما باشند و کشش یک طرف بیشتر نباشد، باز هم انتخاب معنا نخواهد داشت و انسان حیوان میماند. و اگر میل به یک انتخاب، بیشتر باشد، طبیعی است که همیشه آن را انتخاب میکنیم و باز هم اختیار بیمعنا خواهد بود.
خداوند سیستم جالبی را برای معنادار شدن اختیار و انتخاب انسان طراحی کرده است؛ به این صورت که خداوند دو نوع علاقه در وجود انسان قرار داده است که یکی؛ سنگینتر، ارزشمندتر، عمیقتر ولی پنهانتر است و علاقۀ دیگر، سطحیتر، کمارزشتر، سبکتر و باشیرینی کمتر، اما آشکارتر است. و اختیار در این جا معنی پیدا میکند که شما از تمایل آشکار و سطحی خودت عبور میکنی و به تمایل عمیق و ارزشمندتر مراجعه میکنی. از اینجا به بعد است که انسان، معنی پیدا میکند و هویت انسانی، تجلی پیدا میکند و اصلاً فلسفه وجودی انسان، همین است.
اختیار انسان فقط اینجا معنا پیدا میکند که انسان از یک تمایل کمتر ولی تجربه شده، ملموستر و سطحیتر عبور کند و به یک علاقۀ عمیقتر برسد. این علاقههای کمتر و سطحیتر را «هوای نفس» مینامند.
حضرت امام (ره) در ارتباط با عبور کردن از علائق سطحی به علائق عمیق، میفرمایند: «همه چیز از خود ما هست و به ما برمىگردد، عکس العمل ماست. باید توجه داشته باشند، همه توجه داشته باشیم به اینکه آفت انسان، هواى نفس انسان است و این در همه هست، سرچشمه مىگیرد از آن فطرت توحید. فطرت، فطرتِ توحید است، فطرتِ کمال طلبى است. کمال مطلق را انسان مىطلبد، خودش نمىفهمد، خیال مىکند که مقام مىخواهد، لکن وقتى بهش رسید، مىبیند این هم نیست. همه عالم را اگر چنانچه جمع کنند و به دست انسان بدهند، قانع نیست. مىبینید که قدرتمندهایى که قدرتشان زیاد است، بیشتر دنبال قدرت هستند، بیشتر دنبال توسعه قدرت خودشان هستند. آنها هم اگر فضا را بگیرند و دریا را بگیرند و زمین را بگیرند و آسمان را بگیرند، قانع نیستند. اگر انسان جلوى خودش را نگیرد، این سرکشىاى که حدّ و حدود ندارد، انسان را به باد فنا مىدهد. باید سرکشى را جلویش را گرفت، و این نَفْس را مهار کرد. ... از هواهاى نفسانى که سرچشمه همه فسادها هست، جلو بگیرند.»(صحیفۀ امام/ج19/ص376)
. آن علایق پنهان را باید کشف کرد. انسان شدن انسان به مبارزه با همین خواستههای سطحی وابسته است، البته این مبارزه باید با یک برنامۀ صحیح انجام شود و اگر کسی برای مبارزه با هوای نفس، به دنبال برنامه باشد آن برنامه را اسلام ارائه کرده است.
امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «مخالفت با هوای نفس نظام دین را شکل میدهد؛ نِظَامُ الدِّینِ مُخَالَفَةُ الْهَوَى»
ادامه دارد ....................
مبارزه با هوای نفس - قسمت چهارم»
البته مبارزه با هوای نفس سخت است. در حدیث قدسی چنین آمده است که: مردم یکبار میمیرند ولی مؤمن به خاطر مبارزه با نفس و مخالفت با هوای نفسش روزی هفتاد بار میمیرد.
ما برای این آفریده شدهایم که در خودمان تغییر و تفاوت ایجاد کنیم و از آن در جهت تولید ارزش افزوده کمک بگیریم. انسان تنها موجودی است که برای ایجاد ارزش افزوده توانمند شده است. مثلاً در حیات مادی خودش از گیاهان خشک و بلااستفاده، برخی صنایع دستی مانند سبد را درست میکند، که نوعی تولید ارزش افزوده است.
اما تولید ارزش افزوده در بررسی هدف نهایی و آخرت انسان، چه جایگاهی دارد؟ ما با خلق ارزش افزوده، نوع حیات خودمان را در آخرت تعیین میکنیم. ما در تعیین چگونگی دنیای خود تأثیر زیادی نداریم و بسیاری از امور دنیوی ما از قبل تقدیر شده است، ولی در انتخاب نوع حیات اخروی خود و کیفیت آن، اختیار و آزادی داریم و با تولید ارزش افزوده است که نوع این حیات اخروی را تعیین میکنیم.
یکی از دلایل هولناک بودن روز قیامت این است که انسان میفهمد چه مقدار در تعیین جزئیات حیات آخرتش نقش مستقیم و مؤثر داشته است. قرار است ما با تولید ارزش افزوده در این دنیا، بر میلیاردها میلیارد سال که انتهایی ندارد و ابدی است، تأثیر مستقیم بگذاریم.
خلقت ما در این دنیا برای تولید ارزش افزوده است و این ارزش افزوده، نوع حیات ما را در آخرت تعیین میکند. ما به اشتباه مدام دنبال حل مشکلات زندگی دنیوی خود هستیم، در حالی که اختیار ما برای انتخاب چگونگی حیاتمان در آخرت است و بسیاری از مشکلات دنیایی ما اصلاً حل نمیشود.
اگر معاد و زندگی آخرت را در نظر نداشته باشیم، همه چیز بیمعنی خواهد بود. معاد، اصل حیات است. لازم است آنقدر معاد را مهم بدانیم که گویی آن را دیدهایم؛ چنانچه امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه متقین می فرمایند: «آنان با بهشت چنانند که گویى آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند که گویى آن را مشاهده نموده و در آن معذبند
با توجه به نقش تولید ارزش افزوده در تعیین نوع زندگی اٌخروی ما، این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان ارزش افزوده تولید کرد؟ آیا علم ارزش افزوده تولید میکند؟ خیر. اگر کسی بر آگاهیهای خودش بیافزاید، آیا ارزش افزوده تولید کرده است؟ خیر. افزایش معلومات و آگاهیها، ارزش افزوده تولید نمیکند، بلکه علم و آگاهی فقط میتواند به خلق ارزش افزوده «کمک» کند.
عمل صرف هم ارزش افزوده ایجاد نمیکند. مثلاً برخی از موجودات هستند که عمل مداوم دارند و خستگی ناپذیرند مانند مورچهها، و با اینکه سختکوشی آنها بسیار بیشتر از انسان است، اما ارزش افزودهای تولید نمیشود. پس اصالتاً ارزش افزوده نه با علم و نه با عمل تولید میشود.
چیزی که ارزش افزوده تولید میکند و علم و عمل را هم به کار میگیرد، نوع مواجهه انسان با دوستداشتنیها و تغییر در دوستداشتنیها است. وقتی ارزش افزوده تولید میشود که بر خلاف میل و دوست داشتنیها عمل شده باشد. وقتی با مقاومت در مقابل گرایشهای سطحی، از آنها عبور میکنی و به گرایشهای اصیل و عمیق توجه میکنی، ارزش افزوده تولید میشود و این مقاومت در مقابل گرایشهای سطحی چیزی نیست جز مبارزه با نفس.
اصلاً انسان برای مبارزه با نفس و ایجاد ارزش افزوده و مقاومت و ایستادن در مقابل برخی از تمایلات خود انسان شده است.
اگر خدا بخواهد ادامه دارد .....
«مبارزه با هوای نفس - قسمت پنجم»
موضوع اصلی زندگی این است که برخی از دوست داشتنیهایت را کنار بگذاری.کنار گذاشتن برخی از دوست داشتنیها، یک مسأله نیست که یکبار آن را حل کنی و تمام شود؛ بلکه موضوع اصلی زندگی است که هر روز و هر لحظه با آن درگیر هستیم. مبارزه با نفس را باید در جای جای زندگی و لحظه به لحظه آن دید و تشخیص داد. «نه» گفتن به دوست داشتنیها باعث درک هویت انسانی است.
گاهی نه گفتن به نفس اینطور است که چیزی را دوست داری و به تو نمیدهند که باید صبر کنی و رضایت داشته باشی. گاهی هم اینطور است که چیزی را دوست داری، آن را به تو دادهاند ولی نباید به آن دست بزنی که در اینجا باید اطاعت کنی. گاهی «تکلیف» تو به دست نزدن به یک دوست داشتنی تعلق گرفته است که باید اطاعت کنی و گاهی «تقدیر» تو، به نداشتن یک دوست داشتنی تعلق گرفته است که باید رضایت داشته باشی. این اطاعت و رضایت؛ همان مبارزه با نفس را شکل میدهد که موضوع اصلی زندگی بشر است.
خداوند متعال میفرماید: «و اما کسى که از موقعیت پروردگارش ترسیده و از هواى نفس جلوگیرى کرده است، جایگاهش بهشت است.
متأسفانه خیلیها اهمیت و ضرورت ترس از خدا را نمیدانند و یا از کنار آیات مربوط به ترس از خدا و عذاب جهنم، به راحتی عبور میکنند؛ در حالی که موضوع اصلی زندگی ما مخالفت با دوست داشتنیها است و تنها عاملی که ما را در مبارزه با دوستداشتنیها کمک میکند، خوف است. ترس از جهنم و ترس از مقام ربوبی بیشترین کمک را برای مبارزه با نفس به انسان میرساند. در روایتی امام صادق(ع) میفرمایند: «هیچ چیزی غیر از خوف مؤمن را اصلاح نمیکند
انسان به این دنیا آمده است تا چیزهایی را دوست باشد ولی به برخی از آنها دست نزند و برخی از چیزهایی را که دوست دارد، نداشته باشد. در این مسیر، «علم» خدمتگذار این مبارزه است و «عمل» انسان هم وقتی ارزش دارد که در نتیجه این مبارزه باشد و دین هم برنامه مبارزه با هوای نفس است؛ یعنی برنامه مبارزه با برخی از علاقههاست. مبارزه با هوای نفس، محور اصلی تعریف هویت انسان و فلسفه خلقت انسان است و سایر نگاهها به فلسفه حیات و زندگی انسان را باید اصلاح کرد. در واقع مبارزه با هوای نفس محور همۀ تکالیف و دستورات دین است.
خداوند صراحتاً میفرماید: «ما انسان را در رنج و سختی آفریدهایم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ»(سوره بلد/4) معنای رنج چیست؟ رنج یعنی اتفاقی که مطابق دوست داشتنیهای انسان نیست. لذا این آیه میخواهد به ما بگوید در این دنیا اتفاقهایی میافتد که مطابق میل شما نیست. این نگاه در تربیت فرزند هم نقش دارد.
اگر کسی چنین نگاهی به حیات داشته باشد وقتی فرزندش را تربیت میکند، در واقع او را پذیرای رنج میکند و برای مرد شدن در عرصۀ دردها و رنجها آمادهاش میکند. در احادیث هم ذکر شده است که هر چهل روز یکبار بلایی به مؤمن میرسد.
لذا این نگاه که تمام تلاش ما را برای بر طرف کردن درد و رنج معطوف ساخته است، نگاه اشتباهی است.
در مقابل رنجهایی که در دنیا وجود دارد، فقط یک کار میتوانیم انجام دهیم و آن هم اینکه نوع رنج را خودمان انتخاب کنیم و با این انتخاب، رنج را بپذیریم و از آن استقبال کنیم.
اگر خدا بخواهد ادامه دارد .....
«مبارزه با هوای نفس - قسمت ششم»
در مقابل رنجهایی که در دنیا هست، فقط یک کار میتوانیم انجام دهیم و آن هم اینکه نوع رنج را خودمان انتخاب کنیم و با این انتخاب، رنج را بپذیریم و از آن استقبال کنیم. ما از حکومت خدا نمیتوانیم فرار کنیم و یکی از وجوه حکومت خدا، سنتهای خداست و یکی از سنتهای خدا، همین رنج است. ما در رنج خواهیم بود و در آن باقی میمانیم ولی میتوانیم تلاش کنیم تا بهترین رنجها را ببریم.
به عنوان مثالی از رنج بد، اگر شما حسادت کنی در واقع رنج حسادت را پذیرفتهای، که این رنج انسان را مریض میکند. یا اگر انسان حسرت آنچه را که از دست داده بخورد، رنجی را انتخاب کرده که منشأش چیزی شبیه کفر است.
چند رنج خوب را هم میتوان معرفی کرد: شما محبت کردهای و قدر تو را ندانستهاند و از این قدرنشناسی رنج میکشی. یا کار خوبی انجام دادهای، ولی افتخار آن به نام دیگران ثبت شده است.
انسان میتواند انتخاب کند که از حسادت کردن رنج ببرد یا از اینکه دیگران کار خوب شما را به نام خودشان ثبت کردهاند، رنج ببرد. کدام رنج را انتخاب میکنید؟ رنج دوم بهتر است
چون امکان اگر کسی آدم باشد و اهل انسانیت باشد، امکان ندارد حقش را نخورند. اگر کسی اینقدر مراقب باشد که هیچوقت کسی حقش را نخورد و همیشه انرژی خودش را برای دفاع از خود و تأمین منافع خودش صرف کند، او اصلاً آدم نیست. به محض اینکه آدم خوبی بشوی، کسانی سر راهت قرار میگیرند که حق تو را میخورند. حتی آن زمانی که امام زمان(عج) در اوج اقتدار خواهند بود و غربت ائمۀ دیگر را ندارند، از شدت اذیتی که میشوند، جگرشان خون میشود؛ آدم خوب هیچگاه از رنج مظلومیت فارغ نمیشود.
کدام رنج بهتر است؟ رنج حسرت خوردن برای از دست دادن دنیا؟ یا رنج شرمندگی پیش خدا؟ دومی بهتر است. چون کسی که حسرت از دست دادن دنیا را در دل دارد، هیچوقت نمیتواند بابت رنج از دست دادن فرصتهای با خدا بودن گریه کند.
از رنج نمیتوان فرار کرد. اما اگر خوب رنج ببریم و رنجهای خوب را انتخاب کنیم، این رنج عامل شکوفایی ما میشود. اولیاء خدا مراقبت میکردهاند که حتی یک لحظه هم رنج بد به قلبشان وارد نشود و حتی یک لحظه هم از رنج خوب خالی نباشند. امام حسین(ع) هم روز عاشورا هر قدر رنجهایش بیشتر میشد، صورت مبارکشان بیشتر گل میانداخت و نورانیتر میشد...
جهاد بانفس کار سختی است ولی شما که میخواهید با دوستداشتنیهای خود مبارزه کنید، در این راه تنها نیستید. خداوند، دنیا و نظام هستی هم شما را در این مبارزه کمک میکنند. اینکه همۀ انسانها اعم از خوب و بد، مؤمن و کافر همه در رنج آفریده شدهاند، کمک میکند که شما رنجها را راحتتر تحمل کنید.
زجر کشیدن قطعاً برای همۀ انسانهای خوب وجود دارد و هیچ کس نمیتواند از مبارزه با نفس فرار کند. حتی آدمهای هرزه و هوسران هم نمیتوانند از مبارزه با نفس فرار کنند و بالاخره در مواردی ناچار میشوند از برخی از دوستداشتنیهای خود صرفنظر کنند یا با برخی از خواستههای دل خود مبارزه کنند.
اگر شما در جایی که لازم بوده مبارزه با نفس کنید، مبارزه نکردید، قطعاً در جای دیگری مبارزه خواهید کرد. اگر شما در جایی خودتان را کنترل نکردید، قطعاً در جایی دیگری مجبور میشوید خودتان را کنترل کنید با این تفاوت که دیگر اجر و پاداشی نخواهد داشت. لذا بهتر است که انسان در همان جایی که دستور و تکلیف الهی وجود دارد، مبارزه با نفس کند.
اگر خدا بخواهد ادامه دارد ....
در لحظه هاي افطار ما را فراموش نكنيد ....
«مبارزه با هوای نفس - قسمت هفتم»
پذیرش رنجها به معنای عدم تلاش و عدم برنامهریزی برای حل مشکلات و برطرف کردن رنجها نیست. برای برطرف کردن رنج، باید تلاش و برنامهریزی کرد ولی اگر این برنامهریزی را خدا به هم ریخت و به نتیجه نرسیدی باز هم باید لبخند بزنی و راضی باشی
حتی برای رسیدن به علاقهها هم باید برنامهریزی کرد؛ خداوند میفرماید: بهرۀ خودت از دنیا را فرامش نکن. ولی اگر خدا حالت را گرفت و برنامههایت را به هم زد، باز هم باید خوشحال و راضی باشی. از برخی رنجها باید فرار کرد و بعضی از رنجها را باید انتخاب کرد ولی در این میان اگر خدا برنامهات را به هم زد، باز هم لبخند بزن. برنامهریزی و تصمیمگیری لازم است ولی اگر خدا آنها را به هم زد، باید رضایت داشت. حضرت علی میفرماید: من خدا را آنجایی شناختم که تصمیمهایم را خراب میکرد
یکی از علائم خودخواهی و هواپرستی این است که اگر زندگی سخت شد، از روی لجبازی، زندگی را سختتر کنی. مثلاً کسی که خودکشی میکند، رنج و ناراحتی را نپذیرفته است و چون زندگیاش سخت شده، از روی لجبازی آن را به شدت بر خودش سختتر میکند
در راه خدا باید رنجها را پذیرفت و از دوستداشتنیها چشمپوشی کرد. اگر انسان از دوست داشتنیهایش به خاطر خدا بگذرد، کمکم نوبت خودش میرسد و باید از خودش هم بگذرد. و در زمان قربانی کردن«خود» بود که حوادث عاشورا رقم خورد...
اینکه بدون درک واقعیتها و سنتهای حاکم بر زندگی بخواهیم دینداری کنیم، آسیبهای بسیاری دارد. باید واقعیتها را دید و بعد دیندار شد. اگر کسی واقعیتهای حاکم بر زندگی و حیات بشر را نبیند ولی دیندار شود، در معرض آسیب جدی قرار خواهد داشت. نقطه آغاز حرکت، درک فلسفۀ مبارزه با هوای نفس است و اینکه بدانی در چه دنیایی زندگی میکنی. مهمترین ویژگی این دنیا این است که با سختی همراه است و بنا دارد بین شما و دوستداشتنیهایتان فاصله بیندازد.
اگر کسی تصادفاً آدم خوبی شده باشد و نقطه آغاز حرکت او نقطه درستی نباشد، ممکن است بعداً بیدین شود و اگر هم به ظاهر بیدین نشود، نان خود را در دینداری میبیند و دین را در خدمت هوای نفس خود قرار میدهد. چنین فردی ضربه بیشتری به دین خواهد زد.
دنیا با واقعیتهایی که دارد، شما را در این مبارزه با نفس کمک میکند و به صورت ثابت یا متغیر رنجهایی را برای شما تعریف میکند.
رنجهای «ثابت» دنیا میتواند شامل مواردی مانند پیر شدن و قواعدی مانند «الهِجرانُ عُقُوبَهُ العِشق» از امیرالمؤمنین ع- یعنی شما در این دنیا عاشق هر چیزی بشوید، دچار هجران و دوری از آن خواهید شد.
2-رنجهای «متغیر» نیز متناسب با شرایط زندگی هر کسی برای او پیش میآید.
شرایط دنیا، رنج را برای همگان تعریف کرده است. اینکه دنیا برای مؤمن رنج دارد و این رنج به نفع او است.
امام باقر(ع) به نقل از رسول خدا(ص) فرمود: گاهی بندۀ مؤمن ریاست و یا تجارتى را دنبال مىکند تا اینکه موفّق مىشود بر آن دست یابد، اما خداوند ملَکى را مىفرستد و به او مىگوید: مانع شوید که او موفق شود و او را نا امید کنید چون اگر به آن دست پیدا کند این موضوع باعث میشود که به جهنم برود، لذا آن فرشته با لطف خدا مانع آن بندۀ مؤمن میشود. بعد آن مؤمن هم میگوید: بیچاره شدم! چه کسى مرا بیچاره کرد؟! حضرت میفرماید: او نمىداند که خداوند در این کار و برنامه ناظر او بوده است و اگر موفق میشد او را وارد دوزخ مىکرد.
ادامه دارد ان شاالله ....
التماس دعا .
:: موضوعات مرتبط:
مذهبی ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0